-
دوباره ؟
1386,01,30 02:55
هیچ چیز برای من در جهان با ارزش تر و پیچیده تر و زیباتر از موسیقی نیست ! تنها به ذوق شنیدن یک موسیقی نو و شگفت انگیز که منو از خود بیخود کنه ( مثل این لعنتی ! ) می توانم تا همیشه زندگی کنم بدون ذره ای نومیدی و پشیمانی !! از طرف خودم همراه همه ی خاطراتی که باهاش از یک شب بارونی در شهسوار دارم تقدیمش می کنم به موسیقی...
-
جایگزینی
1385,12,09 09:52
وقتی خونه ی قدیمیت رو سوزوندی زود یکی دیگه جاش بساز چون زمستان زود از راه می رسه ... !
-
حماسه
1385,11,29 00:37
تو وبلاگ شیدرخ عزیزم متنی رو خوندم که اونقدر برام زیبا بود و سرشار از حرفها و پیامهای نگفته ، از حقایق خود رسیده ی ما که به زیبایی به قلم آورده . برایم همه چیز دارد . بغض ، خاطره ، اشک شوق و هزار حس و حال شخصی که تنها خودش می داند و من . کلمه ای ندارم برای قدردانی و سپاس از این فرشته ی نجات بی رقیب و فراموش نشدنی من !...
-
تصویر ذهنی ۰۲
1385,11,22 13:56
یه تصویری که چند روز پیش چندین دقیقه منو محو خودش و جزئیاتش کرده بود تصویر یک سردخانه بود ! از تصویر سازی های ناخواسته و غیر قابل کنترل ذهنم و پرداختن شدید و افراطی به جزئیاتش قبلاْ گفتم . این بار میخکوب جزئیات گیر افتادن در یک سردخونه شدم . محو شدم . یک آن چنان درگیر فضای ذهنیم شدم که احساس کردم دارم یخ می زنم !!...
-
هذیان
1385,11,12 01:31
تنهایی هولناک مکرر مارپیچ بی انتهای جاده ... ناگاه خود را در حلقه ی تن های عریانی می بینم که ناخن بر صورت می کشند و ضجه کنان حلقه را بر من تنگ تر می کنند فریاد بی صدایم ناتوانی ام را چون حکمی قاطع و بی تخفیف اعلام می کند شکنجه ام را التیام تن سوخته شان می خواهند ؟ صدایی از آسمان می آید : نگهبان بهشت فراری شده خدایت بی...
-
انعکاس !
1385,11,02 02:51
چند روز پیش یک اس-ام-اس از یکی از رفقای خوبم بهم رسید که اونقدر برام جالب بود که گفتم بذارم تو بلاگ شما هم بخونید . از رفیق شاعرم که اتمام زود هنگام مهلت دانشگاه من ، مجال آشنایی بیشتر با دنیای شاعرانه اش را به من نداد . و اما اون اس-ام-اس که متأسفانه هر چه گشتم عکس درخوری براش پیدا نکردم : توی مترو یه دختر روبروی من...
-
حس گمشده !
1385,10,29 17:15
در این عصر جمعه ی لعنتی دلگیر ، در حسرت حس و لذتی بی رقیب و بی پایان و وصف ناپذیر می سوزم که هرگز به دست نخواهم آورد ! آن هم گیتار زدن در کنار گروه جاودانه ی پینک فلوید ! فریاد خشمم با آهنگ زیبای Sorrow خلسه ی زیبای Cluster One که روح رو از تنم جدا می کنه ! جنون سرعتم با آهنگ Keep Talking و ده ها آهنگی که هر کدام حسی...
-
پشت بام خانه پدری
1385,10,25 00:59
دست نوشته ی پر خاطره ای از گذشته هایی دور ... ! پله های آهنی سرد .. سوزش هول انگیز کف پا .. ترس کهنه ی نه چندان دور ِ تاریکی ِ پشت بام ِ خانه ی پدری .. تِق ! گردش سریع چشم ! آرامش موقتی ، فضای نمور و سنگین ِ سرد .. میز ِ بزرگ و سیاه .. آباژور فلزی قرمز و کهنه ی سر به زیر ! با اون سیم بلند و دو تکّه ش .. شاهد و ناظر...
-
۳ سیاه پرده
1385,10,15 16:04
۱-دوباره سر و کله اش بعد از مدتها پیدا شد ! ناگهان هجوم میاره ، مثل همیشه ! موج های سهمگینش منو اون زیر می پیچونه ، سر گیجه ، سر درد ، تهوع ! دست و پا زدنم بی فایده ست .. چاله می کنم ، با ناخن هام ، سر و صورتم رو با گل های با خون چسبیده به انگشتهام گلی می کنم تا کسی بهم نزدیک نشه ! تا کسی چهره ی مچاله شده ی زشتم رو...
-
آلبوم آخر عصار
1385,10,09 00:45
امشب دیوانه ی آلبوم جدید عصارم .. اشکم رو در آورده .. شاهکاری که بخش بزرگش رو شهداد روحانی به وجود آورده در ارکستر سمفونیک لندن .. خواهشاْ نوار یا سی دی اش رو با وجود در دسترس بودنش در اینترنت برای حمایت از این کار زیبا خریداری کنید .. یه شعر از شاملو رو هم خونده .. تو این سرما ساعت ۱۱ شب زدم بیرون .. چه حالی کردم .....
-
به شیدی
1385,10,07 02:46
احتمالا یه سفر پیش رو دارم ... قبلش این آهنگ رو هم اینجا بذارم که دیوونه کرده منو ، تقدیم به شیدرخ عزیزم !! ( حالا گیر ندین که خودت که نساختیش و ... ! ) .. در صدر لیست آهنگ های این چند مدتم قرار گرفته !! یه عالمه اتفاق افتاده .. کلی موضوع واسه نوشتن دارم که وقت نمیشه .. برگردم با کلی حرف میام ... میرم که .... ! Muse:...
-
بغضی دیگر
1385,10,05 01:50
تو این شب عجیب !! این آهنگ دیوانه ام کرده .. از آنچه این شب ها بر من می گذرد و آنچه امشب در ذهن فریاااااااادش می کنم به زودی خواهم گفت ... به زودی .. مرحله ی عجیب و سخت و گرده شکنی را پشت سر می گذارم ... از تلخی شلاق های بی امان پدران کلیسایی ! من نه گالیله ام و نه کوپرنیک !! این آهنگ ... یکی از شاهکارهای دیگر آناتما...
-
تاوان !
1385,10,01 16:59
به آرزوهای کودکی ام که گاه فکر می کنم یک نکته برایم جلب توجه بیشتری می کند و آن هم تاوان دستیابی به اون آرزوهاست !! در اون دوران خوب یادمه که وقتی به آرزوهایی مثل نامرئی شدن (۱) برای رسیدن به شیرینی ها ! و دیگر چیزهایی که دوست داشتم و یا شاید برطرف شدن هر مشکل و مانعی ، برآورده شدن آرزوهایم رو در گرو از دست دادن یا...
-
گیر دادن به کلمات
1385,09,24 17:55
۱ - دیروز تو شرکت گفتم : < من بالاخره یه B M V می دزدم > یه لحظه مکث کردم و خنده ام گرفت از مقایسه ی این حرفم با دیروز که می گفتم < خواهم خرید > و امروز که شرایط واقعی و تحمیلی کار رو می بینم و ره صد ساله و ... ! یه عده در اثر شرایط ناعادلانه و ناخواسته ی بیرون خواسته شون رو تغییر میدن و یه عده راه و روش...
-
لذت خرافات
1385,09,21 03:04
چند شب پیش توی رختخواب دراز کشیده بودم و هنوز خوابم نبرده بود و مثل عادت همیشه ام مروری داشتم به اتفاقات روزانه که دیدم گوشم سوت می کشه !! یه لحظه یاد خرافاتی افتادم که در کودکی شنیده بودم و هنوز هم می شنوم که می گفتند یکی پشت سرت حرف بزنه گوش ات سوت می کشه ، ببین چه کردی و ... بیا اسپند دود کنم چشم نخوری .. چومه چومه...
-
طعم های گمشده
1385,09,16 00:14
امروز فهمیدم یه اتفاقی برام افتاده !! من دیگه خیلی حس ها رو تجربه نمی کنم .. حس هایی که انگار مال مراحل اولیه احساس و اندیشه ام بوده ! که به خوبی می بینم خیلی ها هنوز و همیشه درگیر آن هستند ! می دونید مثل چیه ؟ من عادت دارم خیلی چیزها رو با بازی مثال می زنم . وقتی یه بازی مثلاْ کامپیوتری جدید رو شروع می کنی به خاطر نا...
-
تصویر ذهنی ۰۱
1385,09,10 13:17
چند روز پیش داشتم توی مترو کتاب « دفاع از عقلانیت » مرتضی مردیها رو می خوندم که طی یک فرآیند مسخره و بیشتر ناگهانی تصویری به ذهنم اومد که تلاش در پنهان کردن عکس العملم به این تصویر ذهنی و تفکر بر چرایی ایجاد و چیستی این تصویر سرخوشی و شادی وصف ناپذیری رو درونم ایجاد کرده بود !! جداْ ترشح تک تک هورمونهای سرخوش کننده ی...
-
انتخاب
1385,09,04 02:12
فکر می کنم بزرگ شده ، تغییراتی کرده ... سر دو راهی رفتن مونده و موندم ... تصمیمش انگار درسته ولی من هیچ نمی دونم ، از اون تصمیماتی که انگار تا اجرا نشه درستی و غلطش مشخص نمیشه ... کاش برم سربازی و این ۲ سال مثل یه خواب بگذره .. تغییرات و تجربه هامون چی ؟ ما نیاز داریم به تغییر و تجربه ... چه مبهم ... باز هم عقلم داره...
-
سایه
1385,08,29 00:58
ذهن بیمارم فعال شده ! برادر در جایش خشک شده .. نیش عقرب ... پدر در تاریکی و سرمای خونه ی کودکی ها جان می دهد ! سکته ... و من ... می لرزم از نیکوتین و سرما ... این ذهن در اختیار من نیست ... حالت تهوع دارم ... بالا آوردنی هم نیست ... مرگ های تدریجی را می بینم .. کاری از دستم بر نمی آید .. دیگر هم زیستی هم ندارم .. بی...